در مطالعه وضعیت آموزش و پرورش استثنایی در ایران، اولین سؤالی که به ذهن میرسد این است: «چرا جداسازی؟» آیا با جداسازی معلولان جسمی – حرکتی، نابینایان و ناشنوایان از آموزش عادی و دانشآموزان دیگر، آنان را از مشارکت اجتماعی، رشد اعتماد به نفس و قطع نسبی وابستگیها محروم کردهایم؟
این سؤال و دغدغههای مشابه آن موجب شد تا هفتمین هماندیشی انجمن باور به موضوع «آموزش و معلولیت در ایران» بپردازد. 15 تیرماه در مرکز توسعه مدیریت زندگی موضوعات مختلفی پیرامون این موضوع مطرح شد. از جمله تفاوتها بین آموزشهای متمرکز و تلفیقی و فراگیر، نگاه موجود در جامعه و برخورد مسئولان مدارس و حتی نظراتی درباره مفید نبودن این بحث و لزوم طرح مسائلی کاربردی و ملموستر در زندگی معلولان ایران.
خانم پاکدل، مدیر مدرسه استثنایی سروش، از تجربیات موفق خود در آموزش مسائل و مهارتهای روزمره زندگی، به معلولان گفت. او تأکید کرد که در معلولیتهای شدید یا چندگانه و نیز در معلولیتهای ذهنی ما ناچار به استفاده از امکانات و آموزش خاص و جدا هستیم. همچنین کودکان دارای هوش مرزی نیز برای اینکه از حداقلهای استقلال شخصی برخوردار باشند، نیاز به توجه و آموزشی ویژه دارند.
در این جلسه سهیل معینی سردبیر ایران سپید آموزش تلفیقی را به عنوان بخشی از برابرسازی فرصتها برای معلولان، نام برد. او البته اشاره کرد که این بحث علمی است و نیاز به مطالعه دارد و نمیتوان براساس سلیقه شخصی، از میان انوع آموزشها یکی را انتخاب کرد.
به طور مثال کشور پیشرفتهای چون آلمان آموزش متمرکز را انتخاب کرده است. درحالی که از سالیان پیش بحث آموزش تلفیقی به معنای تطبیق فرد معلول با نظام آموزشی مطرح است. در آموزش تلفیقی با شناسایی و تجهیز بعضی مدارس عادی، معلمان رابط و امکانات ویژهای فراهم است تا ضمن حمایت سازمان استثنایی از سیستم آموزشی، کودک معلول در کنار کودکان عادی ادامه تحصیل دهد.
در صورتیکه آموزش فراگیر صحبت از تطبیق نظام آموزشی با فرد معلول میکند. به این معنا که کودک معلول همچون کودکان دیگر، در نزدیکترین مدرسه به محل سکونتش امکان تحصیل داشته باشد. این تجربه نو، هنوز کاملاً شناخته و آزمایش نشده، به طوری که در ایران تنها در بعضی مناطق محدود گیلان و اصفهان اجرا شده است.
مشاور سابق وزیر رفاه معتقد بود که در ایران آموزش فراگیر به نسبت آموزش تلفیقی، کمتر قابل اجراست و در ضمن فراموش نکنیم که میبایست بدون حذف آموزش خاص و متمرکز، تلفیق را اجرا کرد. محدودیتهای موجود و امکاناتی که به خصوص در شهرستانها در دسترس هست، لزوم حفظ و اصلاح آموزش و پرورش استثنایی را تا حدی گوشزد میکند.
معینی، تأکید کرد که اراده جمعی تحول، حتماً باید همراه دانش کافی باشد و سازمانهای غیردولتی معلولان بکوشند تا راهحلهایی علمی ارائه دهند. در این جلسه همچنین حضار از تجربه شخصیشان در مدارس عادی و استثنایی گفتند. برخی از آنان معتقد بودند که با تمام سختیها و مسائل پیش رویشان هنگام ثبتنام، حضور در مدارس عادی (بهخصوص در دوران دبیرستان) امکانی برای تحصیل و رشد بیشتر بوده است.
نکته جالب، اظهارنظر یکی از حاضران بود که تجربه خودش را به عنوان یک فرد سالم در کنار همکلاسی نابینایش شرح داد و رابطه انسانی بینشان، ناشی از حضور او در مدرسه عادی بود. یکی دیگر از حاضران انیمیشنهایی با کاراکتر کودک معلول را مثال زد و کتابهایی که این پدیده را به کودکان نشان میدهد.
او معتقد بود برای به استهزاء نگرفتن کودک معلول در مدرسهها، باید از چنین راههایی دانشآموزان، خانواده و معلمان را آگاه کرد. دوست دیگری نیز پیشنهاد داد تا طرحی عملیاتی برای یک مدرسه ارائه گردد و با برآورد هزینهای و مشخص شدن نیازهای اجرایی آن، آموزش تلفیقی عملاً و در مقیاسی کوچک اجرا شود.